داستانهای کوتا و بلند جالب

داستانهای زیبا و جذاب ، جالب و خواندنی

داستانهای کوتا و بلند جالب

داستانهای زیبا و جذاب ، جالب و خواندنی

حس آزادی

آن عدد 4 بود ! این عدد عددی بود که دیدن آن روی ساعت بالای تخته کلاس او را به وجد می آورد و البته قبل از آن، عدد یا عددهایی مثل 1390.11.12 نیز وی را مقلوب خود کرده بود و به او حسی را داده بود که قابل توضیح نبود. حسی که هم شیرین و در عین حال ترش و به ظاهر ملس بود ! حسی که از فریاد در سکوت سخن میگفت ! حسی که پایان یک شروع را رقم میزد و حسی که شاید شروعی دوباره را تداعی میکرد چراکه هر پایان شروعی دوباره بود ! بعد از جولان خودکار روی کاغذ بزرگ و زرد، بعد از تحمل صدای نافرم قدم های سنگین پیچیده در راهرو، بعد از استرس پنهان در نوک انگشتان دست، بالاخره عدد 4 برای او نفسی تازه در دشتی بزرگ بود ! نفسی که بوی آزادی می داد، آزادی از امتحانات ترم. اثر بابک حمیدپور
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.